۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

اندر مصائب نوشتن

سخت‌ترين قسمت نوشتن اين است كه از روي مبل بلند شي و بشيني پشت ميز كارت، واسه من اين بخش هميشه اونقدر زمان مي‌بره كه خسته مي‌شم و از خير نوشتن مي‌گذرم، قبل از چهل سالگي همچين مشكلي وجود نداشت و حالا فكر مي‌كنم كه چرا آيا؟

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

فكر مي‌كنم بايد اينجا بي‌پيرايه‌تر نوشت، از بند ادبيات رسمي آزاد شد، مهم نيست كسي رو آزار بده، اينجا بايد خودم باشم، كلمات رو حبس نكنم كه مبادا به تيريش قباي كسي بر بخورد، چهل سالگي كلن تاريخ گهي‌ست در زندگي بشريت، بنابراين گاهي بايد گه‌نامه نوشت، اونقدرا وقت نيست واسه اتوكشي و واكس و ژل و عطر و ادكلن، تاريخ همه‌ي اينا به سر اومده، از محاسن چهل سالگي‌ست يا معايبش مهم نيست، دلم امروز كارهاي نكرده مي‌خواد، همه‌ي چيزايي رو كه حروم كرده به خودم، شايد بعدش پشيموني به بار بياره ولي باز مهم نيست، مهم مرد چهل ساله‌ايست كه وقت كمي براي رسيدن داره به چيزاي نرسيده‌ش

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

چهل سالگي

چهل سالگي دغدغه‌هاي مردي‌ست كه مسير روبرو را از نيمه گذرانده است و اكنون در ترديد كه آيا راه را شايسته سپري كرده يا به كژراهه‌ها دل‌ بسته، چهل سالگي حكايت مرزي‌ست كه از زندگي را به مرگ مي‌رساندف به خط پايان، به آخر راه، گاه به لب‌هاي نبوسيده حسرت مي‌خورم و گاه از سر رضايت سري تكان مي‌دهم، بايد مي‌بوسيدم يا پرهيز مي‌كردم، چگونه بايد مي‌بودم و در اين چند صباح باقي مانده چه بايد بكنم، مجموعه‌ايي هستم از تضاد‌ها، از بايدها و نبايدها، شايد اينجا از دغدغه‌هاي چهل سالگي بنويسم، شايد از روزمره‌گي‌هاي يك مرد چهل ساله، شايد از پشت سر و مسير طي شده، شايد از آينده،